برفخانه در پیشگاه معبود

دیشب عروسی داشتیم

عمو جون عروسیت مبارک باشه الهی پای هم پیر بشید.

وقتی عهدیو بستی چرا دلمو شکستی

      وقتی عهدی بستی چرا دلمو شکستی

تو دستی دستی چرا دستاموبستی

       راستی راستی اگه دلتو می خواستی

بازی بازی دلمو کردی رازی

 

 

روز سوم عید شد صبح که تا 1ظهر خواب بودم ولی دیشبش تا 4 بیدار بودم دلم گرفته از روزگار بهتره بگم از آدمای این روزگار

دو سه روزه که دیگه خواب ندارم تا سحر که دوباره ستاره بباره و روز بشه داد بزنم فریاد بزنم بگم یکیو دوست دارم دو سه روزه دیگه تاب ندارم نم نم میریزه دو تا ابر تو چشمام لحظه به لحظم بجا بهار پاییزه ای خدا کی بشه از این گرفتاریای زندگی راحت بشیم.

دیگه نااومیدم از اومدنت

چشمامو به روی در می بندم

بی سبب به روزگار کج مدار

به این همه نامردیها می خندم

خون عاشقی تو رگهای منه

زنگی هنوز به سر می زنه

تو این هنجره فریاد پره

نمیزارم دلم از یاد بره

هم ترانه تو بخون بجای من

اگه زخمیه تنت از زخم من

اگه خونه دلت از فاصله ها

بیا بی پرده بخون فریاد بزن

 

 

عید نوروز 89

سلام عید نوروز را به شما تبریک می گویم

باور کنید که عمر ما زود گذره الان ۲ روز گذشت  چشم به هم بزنید سال ۹۰ هم فرا می رسه اصل خوبی و خوشیه عموم و داییم دارن ازدواج می کنن خیلی خوشحالم ۸نوروز عروسی داییمه راستی اگه به طزرجان او مدید به وبلاگم سر بزنیدو در موردش بگید  سال خوشیو براتون آرزو می کنم.

اینم از ماهی امسال