كوه كلاه طزرجان را با زور فتح كرديم
يه روز من و عمو هادي و چند تا از بچه هاي محله مون دست در دست هم داديم تا كوه كلاه را فتح كنيم هر چه مي رفتيم نمي رسيديم گرچه صبح زود بلند شده بوديم ولي سه چهار ساعت در راه بوديم هر كدام از بچه ها كه خسته مي شند كه اسم اونا را هم مي برم مجيد و مجتبي در راه ماندند و منو عمو هادي راهي شديم و توشه ما سيب و گردو و پنير بود كه به پشت خود بسته بوديم بالاخره بعد از چند ساعت به بالا رسيديم دروغ نگم منو عمو هادي هم نتونستيم قله را فتح كنيم از كوه فرخانه نا خش تر بود ولي به جايي رسيديم كه به خدا نزديكتر شده بودم و از اونجا خدا را شكر كردم دوست دار شما محمد
+ نوشته شده در دوشنبه سی ام مهر ۱۳۸۶ ساعت 23:34 توسط محمد آخوندزاده
|